شیطان پرست


شیطان پرستی یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک می دانند. شیطان پرستی را در گروه "راه چپ" مخالف با "راه راست" طبقه بندی میکنند. دست چپی ها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستی ها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگتر بدست می آورند. لاوییان‌ها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمیکنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته میشود و عموما آنها را افرادی میشناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش میکنند.

شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموما بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی های موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب میکنند و بیشتر گرایشات خودپرستانه دارند. به گونه‌ای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی میبینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون ماده‌گرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب میکنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان میدهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی میشوند.

تاریخچه

مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته است. در اصل در سنت مسیحیان جودو، شیطان به عنوان بخشی از آفرینش دیده شده است که در برگیرنده قانونی است که میتواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختیار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. (یادآور یکی از تفسیرهای یهودی که میگوید تنها زمانی که پتانسیل توانایی تخلف از خواست خدا را داشته باشید و با او مخالفت نکنید موجودی بسیار خوب خواهید بود) در خلال قرنها این مفهوم به مخالفت صرف علیه خداوند تحریف شده است.

این دیدگاه که هرچیزی نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) باید یک نیروی خدای بد (شیطانی) نیز در مقابلش باشد (بسیار از الهه‌های قدیمی نیز این نیرو های بد را در خود داشته اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نیز چنین باوری را داشته است).

با گسترش دین مسیحیت و بعد از آن اسلام، که هردو پیروان بسیاری بدست آوردند و یک رستگاری اعلا را برای خود قائل هستند و به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند، و در میان آموزه‌های آنها شیطان وجود دارد و در همه جهان‌بینی‌های الهی، شیطان سعی دارد خداوند را تحلیل برد و خراب کند.

به علاوه شیطان پرستی برمبنای آموزه‌های مخالف دین‌های ابراهیمی به مخالفت با خدای ابراهیمی پرداخته است. قدیمی‌ترین شاهد ثبت شده راجع به این واژه (شیطان پرستی) در کتاب "تکذیب یک کتاب" توسط توماس هاردینگ (1565) به چشم میخورد که در آن از کلیسای انگلیس دفاع می‌کند : "در خلال زمانی که مارتین لوتر برای اولین بار فرقه ملحد و شیطان پرست خود را به آلمان آورد،...". در حالی که مارتین لوتر خود هرگونه ارتباطی را بین آموزه هایش و شیطان نفی کرد. شیطان در یهودیت، مسیحیت، اسلام و آیاواشی کلمه شیطان در ابتدا از دین یهود آمده و در مسیحیت و اسلام تکمیل یافته است. این نگاه یهودی-مسیحی-اسلامی از شیطان میتواند به موارد زیر تقسیم شود:

یهود: شیطان در یهودیت، در لغت به معنای "دشمن" یا "تهمت زننده" است. و همینطور نام فرشته‌ای است که مومنین را مورد محک قرار میدهد. شیطان در یهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است بلکه یک خادم خدا است که وظیفه دارد ایمان بشیریت را مورد آزمایش قرار دهد.

اسلامی : کلمه شیطان در عربی "الشیطان" به معنای خطاکار، متجاوز و دشمن می‌باشد. این یک عنوان است که معمولا به موجودی به نام ابلیس صفت داده میشود. ابلیس یک جن بوده است که از خدا نافرمانی کرده است لذا من طبع توسط خدا محکوم شده است که به عنوان منبعی برای گمراهی انس و جن باشد و ایمان آنها را برای خدا بسنجد.

مسیحیت : در بسیاری از شاخه‌های مسیحیت، شیطان (در اصل لوسیفر) قبل از آنکه از درگاه خدا ترد شود، یک موجود روحانی یا فرشته بوده که در خدمت خداوندگار بوده است. گفته میشود شیطان از درگاه خداوند به دلیل غرور بیش از حد و خودپرستی ترد شده است. همینطور گفته شده است است شیطان کسی بوده است که به انسان گفته است میتواند خدا شود، و موجب معصیت اصلی انسان در درگاه خدا شده است و در نتیجه از بهشت عدن اخراج شده است. از شیطان در کتاب یونانی "دیابلوس" به عنوان روح پلید (Devil) نیز نام برده شده است که به معنای "تهمت زننده" یا "کسی که به ناحق دیگران را متهم می‌کند". واژه Devil از فعلی به معنای "پرت کردن" یا "انتقال دادن" نشئت گرفته شده است. در حالی که لاوی ادعا کرده است که این واژه از زبان سانسکریت "devi" مشتق شده و به معنای الهه می‌باشد (گرچه این ادعا نادرست به نظر می آید)

آیاواشی: "آکیلاتریراتو آمانای" منبع اسطوره‌شناسی آیاواشی و کتاب دینی آیاواشی، راجع به "کرونی" که یک موجود شیطانی است سخن گفته است. این موجود به 6 قسمت قطعه قطعه شده است و هر قسمت در جهان با نام های "راوانا" , "دوریودهانا" و ... متولد شده اند.

شیطان پرستی فلسفی

به طور غیر رسمی و گسترده‌ای این شاخه از شیطان پرستی را منتسب به آنتوان شزاندر لاوی میدانند. او کسی بود که کلیسای شیطان را تاسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود)، در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموما خدایی برای پرستش قائل نمیدانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیده‌ای ندارند (اگرچه بایدی هم برای نبود آن ندارند) به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.

در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را خار میشمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی می نگرند. و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای "جهان واقعی" را تشکیل میدهند. به طور شفافی، آموزه‌های شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد. چرا که این تعالیم از آموزه‌های یهودی-مسیحی نشئت گرفته است و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشته است.

شیطان پرستان لاویی

این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوآن لاوی که در کتاب "انجیل شیطان" و دیگر آثارش آمده است تشکیل شده است. لاوی موسس کلیسای شیطان (1966) بود و تحت تاثیر نوشته‌های فردریک نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارک د سید، ویندهام لویس، چارلز داروین، امبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده است. "شیطان" در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی نداشت.

یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلوبرنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف میدانند نباید به طرز فکر گروهی خواص وفادار باشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایشات انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند. و در بشر دوستی ]گمراه[ خود، بدون تامل عمل کنند.

شیطان پرستی دینی

گرایشات شیطان پرستی دینی اغلب مشابه گرایشات شیطان پرستی فلسفی است، گرچه معمولا پیش نیازی برای خود قائل میشوند و آن پیشنیاز اینست که شیطان پرست اول باید یک قانون ماوراء الطبیعی را که در آن یک یا چند خدا تعریف شده است که همه شیطانی هستند یا بوسیله شیطان شناخته میشوند. شیطانی که در گروه اخیر تعریف شده است میتواند تنها در ذهن یک شیطان پرست تعریف شود یا از یک دین (معمولا قبل از مسیح) اقتباس شوند.

بسته به اینکه کدام نوع شیطان پرستی مد نظر باشد، خدا (یا خدایان) میتوانند از انواع مختلفی از معبود ها باشند، بعضی از آنها از ادیان بسیار قدیمی نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شیطان پرستی از خدایانشان را از ادیان قدیمی مصر باستان و بسیاری از الهه‌های باستانی بین‌النهرینی و بعضا از الهه‌های رومی و یونانی (به عنوان مثال مارس-خدای جنگ) اقتباس کرده اند. بقیه شیطان پرستان ادعای پرستش خدای اصلی را دارند ولی بیشتر شیطان پرستان میگویند خدای معبود آنها در واقع قدمت بسیار قدیمی دارد، شاید از دوران ماقبل تاریخ و شاید اولین خدایانی باشد که توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است ( گرچه چنین ادعایی غیر قابل بررسی است)

مابقی گروه ها تعبیری سخت گیرانه تر از اینها را میپرستند: آنهایی که سیمای فرشتهٔ سقوط کرده از انجیل مسیحی را میپرستند، در حالی که بسیاری که آن را به عنوان شر، طبق تعریف کلیسای مسیحی، میپندارند. این گروه در مقابل آن را به عنوان محق و کسی که در مقابل خدا شورش کرده است قبول دارند. تمام این ادیان با هم وبا شیطان پرستان فلسفی مشترک هستند چرا که خود شخص را در اولویت اول قرار داده اند. این نظریه نیز معمولا توسط کسانی که خدا را به دید شیطانی مینگرند (کسانی که دیده شده است اشخاص را به آزادی اندیشه تشویق میکنند و تلاش میکنند خود را بوسیله فلسفه هایی چون میجیک و فلسفه‌های مشابه "تمایل به قدرت" نیچه بالا بکشند) حمایت شده است. یک پند رایج شیطانی به این معلول اینست که : "هر خدای ارزشمندی بهتر است به جای یک برده پست و بخاک افتاده، یک شریک در قدرت خود داشته باشد."

یک مثال از این مطلب، شیطان ابراهیمی است، مانند ابلیسی که در کتاب تورات آمده است و بشریت را به چیدن میوه درخت شناخت خوب از بد تشویق می‌کند:" تو مطمئنا نمیمیری: چرا که خدا در همان روزی که این کار را کنی از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شماها مانند خدا خواهید شد و خوب را از شر تشخیص خواهید داد". با این استفاده از این مفهوم، شیطان پرستان خود را بهتر از هر خدای دیگری، دارای قدرت تشخیص خوب از بد میپندارند. از آنجا که این گروه از شیطان پرستان خود را بسیار قدیمی و قدیمی تر از بقیه میدانند، نام "شیطان پرستان سنتی" را بر خود گذاشته‌اند و به شیطان پرستان فلسفی، "شیطان پرستان معاصر" می گویند.

شرپرستان

این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولا متهم هستند که به اعمالی از قبیل "خوردن نوزادان"، "کشتن گوسفندان"، "قربانی کردن دختران باکره" و "نفرت از مسیحیان" هستند. این طرز فکر در کتاب "مالیوس مالیفیکاروم" دسته بندی شده است.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (1490) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالب خرافی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست می‌باشد. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است[

فلسفه شیطانی

شیطان در 9 جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود:

شیطان میگوید دست و دلبازی کردن بجای خساست.

شیطان میگوید زندگی حیاتی بجای نقشه خیالی و موهومی روحانی

شیطان میگوید دانش معصوم بجای فریب دادن ریاکارانه خود.

شیطان میگوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند بجای عشق ورزیدن به نمک نشناسان

شیطان میگوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت ]اشاره به تعالیم مسیحیت که میگوید هرگاه برادی به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند[

شیطان میگوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران بجای نگران بودن خون آشام های غیر مادی

شیطان میگوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه میروند، بدلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت های روشنفکرانه، او را پست‌ترین حیوانات ساخته است.

شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته میشوند را ارائه میدهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر میشوند.

شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها می‌باشد.

و در مقایسه با این جملات، لاوی 9 گناه شیطانی را نیز نام برده است: حماقت، ادعا و تظار، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه که به آنها داده اید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی نا کافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون می پوساند) و کمبود محسنات ! یادداشت : Solipsism میتواند به یک طرز فکر معرفت‌شناسی منسب به دیسکارت نیز گفته شود، که در آن به افراد پیشنهاد میشود که تنها کسی هستند که میتوانند وجود چیزی را تجربه کنند و هرچه دیگران میگویند تنها خیال و وهمی از تصورات خودشان است.

او (لاوی) سپس 11 قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامه‌ای اخلاقی نیست، ولی راهنمایی های کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کرده است:

هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.

هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.

وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.

اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.

هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.

هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.

اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کرده‌ای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.

هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.

کودکان را آزار نده.

حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان.

وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.

نقد شیطان پرستی

گرچه بیشتر نقد ها از ناحیه ادیان بزرگ صورت میپذیرد، ولی بیشترین انتقادات به شیطان پرستی از طرف مسحیان شکل میگیرد. در این راستا مباحث سودمندی مطرح هستند.

این ادعا که شیطان پرستی به طور صرف یک دین و فلسفه است در کنار معنای ضد آن تعریف میشود که چه چیزی به عنوان ریاکاری، حماقت و خطاهای مسیر اصلی فلسفه ها و ادیان ضعیف عمل می‌کند. همچنین این مباحث ادراک معنی و طبیعت شیطان یا عبادت او را از ادبیاتی که معمولا ضد شیطان است شکل گرفته است.

بسیاری از شیطان پرستان، شیطان را به عنوان یک نیروی سرکش معرفی میکنند. به هرحال آنها ادعا میکنند چنین هویتی بر مبنای قبول کردن اینکه شیطان موجودی یا قدرتی افضل است شکل میگیرد.حال گفته میشود با توجه به اینکه شیطان به عنوان موجودی شناخته میشود که با خداوند مخالفت می‌کند، در صورت قبول کردن او به عنوان راهنما، باید با خودش نیز مخالفت کرد. (تناقض)

عالمان مسیحی بر این باورند که نمیتوان هرگز از شیطان طبعیت نکرد (هیچ کس معصوم نیست) چرا که آنها باور دارند شر انسانی یک تلاش بیفایده برای انجام دادن کار های خوب است ( به طور مثال، برای رستگاری یا کسب امنیت برای خود، حتی با این شرط که به دیگیران ضرر رساند). حتی کسانی که از فلسفه خوش پرستی طبعیت میکنند، تلاش میکنند چیزهایی که به عنوان خوبی فقط برای خودشان شناخته شده‌اند را بدست آورند. این فلسفه دانان ادعا میکنند نتیجه این فلسفه اگر با قوانین خداوندگار تطابق نداشته باشند، تنها رنج، سردرگمی، انزوا و نا امیدی به همراه خواهد داشت.

شیطان پرستی یک "سراب فلسفی" و "علم بیان سنگین" است. چرا که گفته میشود لاوی در استفاده از لغاط تبحر خواستی داشته است. شیطان پرستی یک طلسم کم ژرفای عقلانی از خدای ساخته شده توسط بشر است.

"انسان موجودی اجتماعی است و به انسان های دیگر احتیاج دارد". بعضی ها عقیده دارند شیطان پرستان درک اشتباهی از استقلال داشته‌اند و آن را به تنهایی تعبیر کرده اند. استقلال میتواند شما را قوی تر کند ولی این غیر ممکن است شما به تنهایی خدا باشید. آنها بر این باورند که اگر کسی خود را خدا معرفی کند و ضمن استفاده از لایق دانستن خود، میتوان به عدم پذیرش حقیقت منجر شود.

یکی از نقد های کاربردی تر شیطان پرستی اینست که ضمن این که شیطان پرستی معمولا خود را به عنوان راه نجاتی برای توده‌های تسلیم شده مردم در مقابل دین های اصلی معرفی می‌کند، بر شایستگی های آنها در بی نیازی از دیگران و انزوا گرایی تاکید میکنند و انزوا گرایی میتواند به سوء استفاده‌های مختلفی ناشی شود – که معمولا نیز چنین است. چرا که طبیعت انزواگرایانه شیطان معمولا در بازخورد جوامع ناکارمد است. و برای جبران این خلا از قوانین ادیان سنتی استفاده کرده است.

فرقه‌های غیر شیطان پرستانه بسیاری از گروه ها به اشتباه به عنوان گروه‌های شیطان پرستی در نظر گرفته میشود.به طور کلی دو تعریف برای گروه‌های شیطان پرستی در نظر افراد وجود دارد:

هر گروهی که شیطان را (مشابه شیطان تعریف شده در دین مسیحیت که عاری از مفاهیم غیر طبیعی مربوط به پلیدی و زشتی است یا یک شیطان انتزاعی) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت کند، که معمولا از آن به عنوان الهه سیاه نیز یاد میکنند. و آن را منتسب به طبیعت "حقیقی" انسان مینامند.

گروه هایی که از دین مسحیت تبعیت نکرده و یا عیسی را با خصوصیاتی که در دین مسیح تعریف شده است قبول ندارند.

تعریف دوم، معمولا توسط بنیادگرایان مسیحی مورد استفاده قرار میگیرد و بر مبنای این تعریف بسیاری از گروه ها را شیطان پرست مینامنند. این بنیاد گرایان بیشتر دین های کافر جدید (مثلا ویکا یا استرو) را با استفاده از این تعریف شیطان پرست مینامند.

طبق این تعریف به ندرت از دین هایی مانند اسلام و یهود و فرقه‌های مسیحیت به عنوان شیطان پرست تعبیر میشود. چنین گروه هایی که دین های گذشته را شیطان پرست بنامند بسیار کم است، مانند فرقه مورمون‌ها یا چند فرقه کوچک دیگر. البته شنیده شده است که بعضا کاتولیک ها، پروستان ها را نیز شیطان پرست نامیده‌اند و یا بالعکس ولی چنین خطابی خیلی به ندرت اتفاق می افتد.

حرکت دیگری که به اشتباه به عنوان شیطان پرست شناخته شده است، گروه‌های هوی متال موسیقی است. گرچه گروه هایی وجود دارند که به دلایلی چند از شبیه سازی های شیطانی استفاده میکنند ولی عمده گروه‌های متال/راک ارتباطی با یکی از انواع شیطان پرستی ندارند.

با رشد رو به جلوی جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکری (قرون 17 و 18)، مردl در جوامع غربی به پرسش سوالاتی راجع به شیطان کردند و این شیطان نیز در پاسخ به تدریج بزرگ و بزرگتر شد، لذا شیطان پرستی به صورت یک رسم که با رسوم دینی گذشته مخالفت دارد ظهور پیدا کرده.

آشنايي به" علوم ماوراء"

حواس انسان

هر چند افرادي كه جز به ماديات و علوم مادي آشنا نيستند شايد نتوانند اين حقيقت را باور بدارند ليكن مسلم است كه در بشر حواسي وجود دارد كه بغير از حواس ظاهري است و اين حواس جزء حواس 21 گانه ايست كه در كتاب مكانيسم آفرينش مختصري در بارة آن شرح داده ام.(به مقاله حواس مراجعه فرماييد)

حواس مزبور حس الهام و روشن بيني است كه مظاهر آن در زندگي اكثر اشخاص اتفاق افتاده است. خود شما ممكن است در زندگي حوادثي از آن را ديده يا از خويشان و نزديكان و دوستان خود شنيده باشيد. بارها اتفاق افتاده است پدر يا مادري در اثر نگراني و به اصطلاح «دل شوره» قبلاً از حادثه اي كه براي فرزندشان در نقطه اي دور، اتفاق افتاده مطلع گرديده اند. بارها دوستي مرگ يك دوست را كه در اثر سانحه يا جنايتي پيش آمده از فاصلة دور ديده يا احساس نموده است. رؤياهاي ديده شده در عالم خواب نيز قسمتي از تجليات اين حالات است.

بسيار اتفاق مي افتد

در جرايد خبري و مجلات و برخي كتابهاي روحي جهان نظير اين چنين وقايع بسيار نقل شده است. اشخاصي كه در خواب قبلاً واقعه اي را ديده و بعد عين آن بر ايشان اتفاق افتاده يا بوسيلة الهام و روشن بيني وقايع را احساس نموده اند به علت شوق و شگفتي كه از اين حادثه به آنها دست داده آن را دهان به دهان نقل مي كنند كه گاهي دامنة آن به جرايد و خبرگزاريها مي رسد .

علوم روحي

خوشبختانه امروز علوم هيپنوتيسم و مانيتيسم و رابطة‌ با در گذشتگان و علم الروح تجربي و نيروي انتقال فكر يا تلپاتي و امثال اين قبيل علوم در مغرب زمين بسيار متداول گرديده و در بارة آن كتابهاي بسيار نوشته و مجلات متعدد انتشار مي دهند و صدها هزار نفر جداً در اين علوم وارد شده و برخي از رشته هاي آن يعني هيپنوتيسم و مانيتيسم را تا حدي در علم طب داخل كرده و از آن براي معالجه و بيهوشي استفاده مي كنند و بقدري شايع گرديده كه هر فرد با سوادي كه با مطبوعات آشنا است كم و بيش از آن آگاه است. اين مطلب دليل آشكار نسبت به موضوعي است كه مورد بحث ما است .

تمرين و تقويت حواس

نكتة مهمي كه بايد متوجه بود اين است كه حواس انسان با توجه به سرشت و سرنوشت در اثر تمرين و توجه تقويت مي گردد. كساني كه اين رشته از حواسشان از بدو تولد قوي است يعني استعداد طبيعي براي اين كار دارند چون متوجه آن نيستند و موقعيت بكار بردن حواس براي آنها پيش نيامده و مصرفي براي آن تصور نمي كنند قدرتشان همچنان در بوتة اجمال مانده است. در حالي كه وجود اين حواس به قدري در زندگي سودهاي خاص خود را دارد كه اگر بر طبق روش صحيحي در مدارس از همان اوان كودكي اطفال را متوجه وجود اين حواس و سود آن سازند و تعليماتي براي تمرين و تقويت آن مقرر دارند و آنها كه صاحب استعداد در فن هستند در اين رشته قوي شوند،  آن وقت دنيا متوجه خواهد شد كه از اين نيروئي كه يزدان توانا در بشر آفريده و بالقوه در او موجود است و از آن بهرة كافي حاصل نگرديده،  چه منافعي بدست خواهد آمد .

ماوراء‌الطبيعه نداريم

در هر حال علومي كه خارج از دايرة پنج حس ظاهري و معمولة بشر مي باشد و افراد بشر با آن آشنا نيستند، علوم ماوراء‌الطبيعه، ناميده شده اند در صورتي كه اين لفظ غلط است و ماورائي وجود ندارد زيرا آنچه در عالم وجود هست طبيعت است منتها قسمتي از طبيعت را ما مي توانيم ببينيم. حتي در مورد ديدنيها هم قدرت ما حدود دارد چنانكه اجسام بي نهايت ريز به چشم ما نمي آيد تا اين كه ميكروسكوپ اختراع شد و ميكروبها را ديدند ولي هنوز ويروس ديده نشده بود بعداً با ميكروسكوپ الكترونيكي ويروس هم ديده شد ولي هنوز اتم را با اين ميكروسكوپ هم نديده اند. همين طور در مورد اجسام بي نهايت بزرگ مثل كرات بوسيلة اختراع تلسكوپ كه از گاليله شروع شد كم كم توانستند كرات ديگر را ببينند و اختراع تلسكوپ روز به روز پيشرفت كرد. ديدنيهاي بسيار هست كه هنوز به آن دسترسي ندارند و راديو تلسكوپ كه بوسيلة امواج راديوئي ما را از وجود عوالم دورتر آگاه مي سازد،  گواه اين مطلب است.

جسم هم از چشم پنهان مي شود

مي گويم اشيائي در عالم هست كه به علت لطافت و ظرافت فوق العاده، چشمان ما با وضع عادي قادر به ديدن آنها نيست مانند هوا كه چشم ذرات آن را نمي بيند. اما همين هوا وقتي به صورت مايع در مي آورند قابل رؤيت است. حقيقت ديگري را كه روشن كننده اين مطلب است به عنوان مثال ذكر مي كنم. حتي اشياء بزرگ را از مسافت دور با آن كه زمين هم مسطح باشد با چشم ظاهري نمي توان ديد هر چند كه مادي است. يك مجسمه بزرگ مثل مجسمه رامسس دوم در مصر در بيابان مسطح وسيعي قرار دارد كه وقتي در مقابل آن بايستيم عظمت آن طوري است كه گردن انسان براي ديدن آن به عقب خم مي شود .

حال از اين مجسمه دور مي شويم و كم كم به عقب مي رويم. مي بينيم كه مجسمه رفته رفته در نظر ما كوچك و كوچك تر شد. هر چه از آن دورتر شويم كوچك تر مي شود و ريزتر مي گردد،  پس از مدتي كه كاملاً از آن دور شديم بكلي از چشم ناپديد مي شود .

مثل موجودات لطيف

عمل كوچك شدن اين مجسمه مربوط به خودمجسمه نيست وحجم مجسمه كم نگرديده بلكه اين چشم ماست كه به علت دور شدن آنرا كوچك ديده است. اين كوچك شدن تدريجي در واقع مثل لطيف شدن ذرات است كه اگر به مقدار معيني ثقيل و متراكم باشند به چشم ما مي آيند و هر چه لطيف تر و ريزتر شوند كم كم در ديدگان ما كوچكتر و كوچكتر به نظر مي رسند تا جائي كه بكلي محو مي گردند. از لحاظ قوة ديد ما هر دو مورد شبيه به هم است و البته اين محدوديت مصلحتي ديد ما است كه اشياء را چنين مي بيند نه اينكه خود اشياء خارج از طبيعت باشند.

ماوراء‌الطبيعه نيست

اينجا است كه روشن مي گردد همه چيز جزء طبيعت است و ماوراء‌الطبيعه در بين نيست و اينكه بشر ماوراء‌الطبيعه قائل است در اثر محدوديت قوة ديد و فهم و درك او است. در مورد مثالي كه بيان گرديد آيا آن مجسمه كه كم كم از نظر ما محو گرديد از صورت مادي به صورت معنوي در آمد كه از چشم غايب گرديد؟ خير، مجسمه مادي بود و مادي هم هست و خواهد بود ولي اين چشم ماست كه به علت ضعف در اثر دور شدن قدرت ادامة ديد آنرا از دست داد. آيا اين مجسمه نابود شده يا هست؟ مي دانيم كه مجسمه با همان قطر و حجم موجود است ولي ديد چشم ما رسا نيست كه آن را ببيند. پس ذرات كوچك هم با همان قطر خود در همين جو اطراف ما وجود دارد كه چشم ما قادر به ديدن آنها نيستند نه اينكه وجود ندارند. پس بطور قطع منكر اين گونه امور نبايد بود. در مورد اجسام لطيف هم وضع همين طور است و نديدن آنها به خاطر اين نيست كه معنوي يا در ملك يا قلمرو  ماوراء‌الطبيعه هستند بلكه اين محدوديت چشم ما است كه نمي تواند آنها را ببيند و لذا نام ماوراء‌الطبيعه به آنها داده است.

درجات دارد

حال مي گويم قدرت ديد اشخاص نسبت به همين مطلب با هم تفاوت دارد مثل اينكه همة قواي مختلف مردمان در همه چيز داراي درجات و تفاوتهايي است. مثلاً در آن موقعي كه در اثر دور شدن از مجسمه، چشم يك نفر ديگر،  قدرت ديد مجسمه را ندارد و بكلي از نظرش محو گرديده است،  شخص ديگري هست كه آن مجسمه را بطور واضح و قابل تشخيص مي بيند و فرد ديگر آن را بزرگتر و كس ديگر كوچكتر مي نگرد. به همين نحو به درجات هر كسي نوعي مشاهده مي كند. اين مطلب در همة‌ امور صادق است و اين كه مي گوييم حس روشن بيني در برخي كسان قويتر است و بهتر مي توانند به امور ظاهراً مخفي آگاهي يابند به همين دليل است. چنين اشخاص كه استعداد قوي دارند با تمرين بسيار قويتر مي شوند و كساني كه به طور طبيعي و فطري در اين قسمت ضعيفند در اثر تمرين با همان نسبت نيرومندتر خواهند گرديد.

غايب و مخفي يعني چه

در بالا گفته شد كه شخص مستعد چيزي را كه ظاهراً مخفي است مي بيند. اين در واقع همان غايب است كه مي گويند برخي اشخاص قدرت ديد غيب و غايب را دارند يعني اگر كسي مدعي گردد كه غايب را مي بيند منظورش

يك چنين مخفي ظاهري است نه اينكه چيزي را كه وجود ندارد ديده است.

مدعيان و منكران

عده اي افراد در مسافت خيلي دور از آن مجسمة بزرگ ايستاده اند. چند نفر از آنها به علت دوري چشمشان ياراي ديدن مجسمه را ندارد و چند نفري هم كه چشمشان قويتر است آن مجسمه را به اندازه هاي كم و بيش ملاحظه مي كنند. آن كسان كه مجسمه را مي بينند، به آن ايمان دارند. ليكن آنهائي كه چشمشان قدرت ديدن آنرا ندارد مي گويند دروغ است و چنين چيزي وجود ندارد. هر چند كه آن مشاهده كنندگان اصرار كنند برخي از آنها باور ندارند.

تمرين و مجهز كردن چشم

تنها راه براي اين كه منكران باور نمايند اين است كه چشم خود را مجهز كنند با تمرين هاي مناسب انجام دهند تا خودشان هم تا حدودي به آن كسان كه قوي هستند و مي بينند نزديك شوند ولي بايد دانست كه اين عمل مشكل است زيرا مكانيسم و قواي اشخاص با يكديگر تفاوت دارد.

اين است علت انكار

آن كسي كه نمي بيند تقصيري هم ندارد ، دلش مي خواهد حرف كسي را كه مدعي ديدن است باور كند و ميل دارد تمرين نمايد ولي چون تمرين مشكل است و شايد بزودي موفق نشود . اين انكار تا مدتي باقي مي ماند .

تمرين مغناطيسي

يكي از تمرين ها براي مجهز شدن همانا خواب مصنوعي است كه اين عمل را انجام مي دهد. وقتي كسي به خواب مصنوعي مي رود چون در اثر خواب روشن بيني و وجدان باطني او در مسيرهاي معيني اضافه مي شود حكم همان مجهز شدن چشم را دارد و مخلوقاتي را كه در حالت عادي نمي ديد اكنون به چشم او مي آيد و آسانترين راه آن همين است. مجهز كردن قوا و چشم خود شخص هم همين حال را دارد و در اثر تمرين و مداومت و توجه و استقامت و پيگيري مي توان تا حدودي به اين قسمت آشنا گرديد .

نصحيت و اندرز

در طي اين مقاله روشن گرديد براي قواي روشن بيني اشخاص درجاتي وجود دارد كه آنرا معين كردم. پس فرزندان عزيز اينها حقيقتي است كه بطور روشن و واضح بيان شده و منكر حقيقت نمي توان گرديد. آيا اگر كسي چيزي را ديد و من و شما و عده اي آنرا نديدند دليل بر آن است كه آن شيئي وجود ندارد؟ خير وجود دارد ولي عده اي به علت نداشتن وسائل و قوا و تمرينات كافي آنرا نديده اند و عده اي هم هستند كه قوة ديدن و درك آنرا ندارند .

ماوراء حواس ظاهري ما

بنابراين در ماوراء اين ديدنيها و شنيدنيهاي عالم چيزهائي هست كه بشر هنوز نديده و نمي داند. اگر ماوراء‌الطبيعه را به معني اينگونه (ماوراء) يعني ماوراء معلومات و مشاهدات فعلي بشر بنگريم درست است ولي اگر آنرا به معني چيزي در پشت طبيعت و خارج از آن معني نمائيم غلط است زيرا هر چه هست در زير و رو و پشت و بالا و غيره ( اين لغات نسبي و وابسته به موقعيت مشاهده كننده است و حقيقت ندارد) همة آنها طبيعت است و چيزي از آن خارج نمي باشد .

بعد و بي بعدي يعني چه

يكرنگي در همه جا

مغز بشر كه در محفظه اي معين و محدود قرار دارد ذرة بسيار بسيار ناچيزي از قدرت عالم است كه اگر در مقام حساب و مقايسه با عالم لايتناهي بدان بنگريم شايد بتوان گفت آن ذره كه در حساب نايد همان است. اما چگونه مي شود كه اين مغز با تمام كوچكي ظاهري خود مي تواند پي به عظمت و وسعت عالم لايتناهي ببريد؟ علت همان وحدت است كه در عالم نقشه واحد، طرح واحد، نمونه واحد و قدرت واحد وجود دارد و وقتي كه بشر با همين قوة فكري خود به نمونة اين طرح و نيرو پي برد در حكم آن است كه به همة آن پي برده است.

مثال برق

براي مثال برق را ذكر مي كنم. ما مي بينيم كه در اثر پيدايش عواملي در جو فعل و انفعالاتي بوجود مي آيد و برق در آسمان تجلي مي كند. اولاً اين نكته بر ما روشن است كه اين برق از هيچ بوجود نيامده بلكه در جو از آن به مقدار معين موجود است،  منتها عوامل و وسايلي نبود كه به نظر انسان برسد و وقتي عوامل پيدا شد انسان توانست آن برق را مشاهده كند. به علاوه مي دانيم كه برق منحصر به همين محلي كه اكنون هستيم نيست. بلكه اگر في المثل به هلند هم سفر كنيم يا به استراليا و زلاند نو برويم يا به ژاپن رحل اقامت افكنيم باز هم همين برق زدن را مي بينيم و بر ما مسلم مي شود كه تفاوت در برق نبود و همه جا از آن وجود داشت و اين ما بوديم كه نمي توانستيم بدون فراهم شدن عوامل و وسايل آنرا بنگريم.

بعد در بين نيست

پس اگر درست بينديشيم مي بينيم اين برق بعدي ندارد و مسافتي براي آن نيست چنانكه در ايران در اروپا ، در آمريكا و در هر كجاي كرة زمين برق همان برق بود و جزئي تفاوتي نداشت و اين ما بوديم كه به علت محدوديت جسم احتياج به مسافرت يعني طي بعد و مسافت داشتيم و خو دبرق بعدي ندارد و همانست كه هست و هيچ گونه تفاوتي در آن نيست و در هر كجا كه موجبات فراهم گردد برق خود را ظاهر و مرئي مي سازد. برقي كه در قارة استراليا مي زند با برقي كه در قارة آسيا تجلي مي كند هر دو يكي است و هيچ بعد و مسافتي براي آن مطرح نيست.

كمك تفكر

تا آنجا كه مشاهدات و وسائل بشر امكان به او مي دهد خواهد ديد كه در اين برق تفاوتي نبوده و نيست و نخواهد بود و اينها تغيير ناپذيرند. معني واقعي لن تجد لسنه الله تحويلا يا تبديلا - در سنت هاي الهي تغيير و تحويلي نيست همين است. حال فرض كنيد بشر وسائلي بدست آورد و مثل اقدامات اخير فضائي به ماوراء جو سفر نمود و بكرات ديگر رفت، خواهد ديد كه همين برق در همه جاي عالم لايتناهي هست منتها هر جا بر حسب مقتضيات عوامل به صورت و شكلي خاص است.

اگر بر حسب مقتضيات تفاوت عامل و عناصر جزئي تفاوتي در آن مشاهده شد دليل نفي اصل موضوع نيست. اما اين كه قواي بشر محدود است و قوة متفكرة او نيز حدودي دارد مي تواند دنبالة رشته فكر را بگيرد و آنرا يك خط نامحدودي تصور كند كه به دنبال آن برود، پيش بتازد جلو رود و حركت كند و همچنان اين حركت را ادامه دهد. باز هم خواهد ديد كه آنچه ديده همان است يعني نمونه هائي كه درك كرده همانها به مقدار بي نهايت در عالم وجود دارد و مي فهمد كه از نمونة اين مشتي كه ديده خروارها را هم مي تواند ببيند و تفاوتي در اصل در بين نيست.

نسبت فهم عالم لايتناهي

به اين ترتيب است كه عالم لايتناهي درك مي گردد يعني وقتي فهميديم حقايق در همه جا همانطور كه درك كرده ايم وجود دارد و به هر كجا برويم بقول ضرب المثل آسمان همين رنگ است اين نكته بر ما روشن مي گردد كه بعد و مسافتي در بين نيست زيرا عالم لايتناهي و همه جاي آن پر از قوائي است كه ما با فكر محدود خود آنرا شناختيم. برق را به عنوان مثال گفتيم. همه چيز را مي توان اين طور شناخت و ديد. حيات، روح، قدرت، نيرو، نور و هر چه هست عالم از آن مالامال است و هيچ حدود و ثغوري براي قلمرو و تسلط آنها نيست و به هر اندازه كه قدرت فهم و ديد و مشاهده ما اضافه شود از همان نمونه ها منتها به مقدار بيشتر ديده مي شود. به همين جهت است كه عناصر كرات بهم شبيه است و سنگهائي كه از كرة ماه آورده اند داراي همان عناصر زميني است منتها با تركيب متفاوت .

روزنامه اطلاعات پنجشنبه 7 آبانماه1349 شماره13332

70عنصر شيميائي در خاك ماه

مسكو- خبرگزاري فرانسه - « الكساندر وينو گرادف » معاون آكادمي علوم شوروي در يك مصاحبه مطبوعاتي دربارة نتيجه آزمايش سنگريزه ها و خاكي كه سفينة خودكار «لونا 16» از كره ماه به زمين آورده است توضيحاتي داد و گفت كه ايستگاه خودكار جمعاً يكصدم گرم از نمونة سنگ ريزه و خاك كره ماه را همراه آورده بود كه از جنبه هاي علمي در آزمايشگاههاي شوروي مورد بررسي دانشمندان قرار گرفته است. رنگ سنگ ريزه هاي ماه خاكستري است ولي بر اثر كمي يا زيادي نور تغيير رنگ مي دهد. وي گفت در نتيجة بررسي خاك كرة ماه وجود هفتاد عنصر شيميائي در نمونه هاي خاك و سنگ هاي ماه ثابت شده است.

خداشناسي و خدابيني

حال كه همة قوا و نيروها و نورهاي عالم اين طور است و همه جا از آن گسترده شده و پر و مملو است و خلافي موجود نيست پس مسئلة بعد از بين مي رود و مي فهميم كه بعد در اثر محدوديت قواي بشري است كه براي فهم و مشاهده ناچار به طي مسافت و سفر و تكميل آلات و روش مشاهداتي است. عالم يك است و وحدت است و همه جاي آن در حكم همه جاي ديگر مي باشد. اينجاست كه خداشناسي بلكه خدابيني حاصل مي گردد زيرا اگر يزدان و نيروي لايزال آنرا در يك گوشه از همين زمين در قلمرو مشاهدات خود ديديم، اگر قدرت او را در تجلي مخلوقات مشاهده كرديم بسي روشن و واضح است كه مثل همان برق، همان نور كه نمونة آنرا ديده بوديم در حكم آن است كه همه آنرا ديده ايم. پس بشر محدود ظاهراً كوچك با مغز محدود خويش مي تواند يزدان را با تمام عظمت و قدرت بنگرد و بشناسد. اين است درسي از خداشناسي.

كسب علوم روشن بيني

توسعه دانش با حواس

كسب علوم معنوي كه مربوط به حواس الهام و روشن بيني است از لحاظ معني و توجيهي كه دربارة ماوراء‌ كرديم و آنرا علوم ماوراء نام نهاديم درجات دارد و هر چه بيشتر در اين زمينه زحمت و ورزش و تمرين انجام شود موفقيت بيشتر است.

فهم وحدت

كساني كه داراي استعداد طبيعي در اين قسمت بوده و ضمناً روش خود را در كلية امور مشاهده و دقت و موشكافي و تمرينات فكري كنند و سعي نمايند به باطن و علل امور دسترسي يابند و ضمناً با اتخاذ روشهاي نيكو و اخلاق پاكيزه صفاي درون حاصل نمايند، قدرت و حواس خود را در علوم «ماوراء» كشف و درك كرده به تمرين و تقويت آن بپردازند و از اين طريق در راه خداشناسي پيش بروند كم كم ابواب معرفت بر آنها گشاده  مي شود و حقايق عالم را مي فهمند و آگاه مي شوند كه اگر در دنيا قهر يا زشت يا زيبا وجود دارد روي چه حكمت و فلسفه اي است. اين مردمان روشندل ديگر از وجود سوانح و اتفاقاتي از قبيل زلزله ها، طوفانها و پيش آمدهاي ناگوار و يا وجود زشتي ظاهري و بدي نسبي ناراحت نشده از اسرار آن آگاه مي شوند و بسي روشنيها از انوار الهي در عالم مي بينند كه اشخاص تمرين نكرده قادر به ديدن آن نيستند و همانطور كه نور معمولي وقتي تجزيه شود و به صورت طيف درآيد رنگهاي متنوع پيدا مي كند و علاوه بر سري رنگها (كه آن را به نسبت رنگ اصلي ناميده اند) الوان مادون قرمز و ماوراء بنفش دارد كه گاهي به تيرگي و سياهي جلوه مي كند. انوار پاك الهي هم وقتي در دنيا به صورت زندگي و حيات موجودات در مي آيد انواع رنگها را نشان مي دهد كه در ظاهر برخي از آنها تيره و تار و بعضي كمرنگ تر، بنفش، آبي و زرد روشن است. اما وقتي باز مجموع آنها را بهم تركيب كنند همان نور درخشان سفيد و يك وحدت كامل بين رنگها از آن بدست مي آيد. يعني همان بود و همانست كه هست.

استفاده از حواس باطني

بنابراين روشندلاني كه حقيقت را تا حدودي فهميده اند مانند اين است كه مستقيماً مشمول اشعة نوراني يزداني شده اند و از اين اشعه روشن و ساطع گرديده اند. اين است كه در قيافة آنها نور مخصوص مشاهده مي شود كه آنرا به نور حق تعبير مي كنند و رسوم ملل بر اين كه اطراف سر مقدسين خود هاله اي از نور مي كشند ناظر به اين اصل بازر است كه حقيقت آن همان سياله ها و انوار كالريهاست كه از بدن قوي آنها خارج مي گردد. استفاده كنندگان از حواس الهام و روشن بيني ممكن است در دنيا بسيار باشند و هميشه هم بوده است و كاهنان‌ مصر و ساحران سابق تاريخ كه اعمالي خارق العاده از آنها صادر مي شد و اين همه بزرگان علوم روحي و غيبگويان كه در تاريخ ملل از آنها ياد شده كساني هستند كه كم و بيش از اين حواس استفاده كرده اند. امروز چون تا حدي بوجود منظم اين رشته از استعداد، بشر پي برده و آن را به صورت دروس علمي در آورده اند افرادي كه در ملل مختلف از آنها استفاده مي كنند بسيارند حتي اشخاص زيادي هستند كه از هيپنوتيسم و مانيتيسم و تلقين و القاء در حالت بيداري كه آنرا به (چشم بندي) موسوم كرده اند و خواندن افكار بوسيلة تلپاتي ديدن و خواندن اوراق پنهاني استفاده كرده آنرا براي خود شغلي قرار داده اند و در تآترها و اماكن عمومي از آن بهره برداري مي نمايند. در صورتي كه اين كار برخلاف است و كسي كه داراي اين استعداد مي شود بايستي از به كار بردن آنها در طريق باطل خودداري كند .

روشنان عالم

همچنين افراد پيشرفته تري از آنها در هندوستان و جنوب شرقي آسيا وجود دارد كه در ساية‌ تمرين هاي بسيار شديد و تند كه آن را رياضت اسم گذاري كرده اند به موفقيتهاي شگرف در اين راه نائل گرديده اند چنان كه اعمال مرتاضين و جوكيان هندي را كم و بيش شنيده ايد كه حتي مدت يك ماه خود را زير خاك مدفون مي كنند و زنده برمي خيزند. البته چون اين كار به سلامت لطمه مي زند و خلاف روش عادي زندگي است صحيح نمي باشد. از طرف ديگر تحصيل كنندگان اين رشته به وسيلة تمرين هاي مدون منظم كه در كتابها به ترتيب بيان گرديده در همه جاي عالم بسيارند و به علت علاقه اي كه عدة زيادي به اين علوم نشان مي دهند، تشكيل كلوپها و باشگاه ها مي دهند، جرايد و مجلات خاصي منتشر مي نمايند و مطبوعات مختلفه انتشار مي دهند و تعصب خاصي در اين رشته دارند و براي آن تبليغ مي كنند.

روشن بينان يزدان شناس

اما بايد دانست كساني كه در اين رشته به درجات عاليه معنوي مي رسند و يا به حقايق بزرگي كه براي تمام بشريت مفيد است رسيده اند هر چند كه طريق و راه و وسيله نيل به اين قسمت همان حواس است كه گفته شد اما عوامل ديگر هم در اين كار دخالت دارد كه مهمترين آن خواست و ارادة مافوقترين نيروي نورالانوار قدرت و عظمت يعني يزدان و اجازة او در اين راه است و براي اين كه اين موضوع عملي شود علاوه بر استعدادهاي خاصي كه در حواس اين افراد موجود است استعدادهاي ديگري هم بايد در آنها باشد و سرنوشت آنها چنين ايجاب مي كند و زمينه هائي در آنها قرار داده شده كه فعلاً جاي بحث آن نيست و همين قدر خلاصه مي گويم كه پروردگار عالميان طبق قانون سرنوشت، هر كسي را براي كاري مخصوص آماده ساخته كه به دنبال آن مي رود. مغز و فكرشان براي همين خلق شده است.

تذكر:

بايد دانست كه آشنايي به اين قبيل علوم علاوه بر استعداد و شايستگي احتياج به تمرين ها و شرايط خاصي دارد كه در اين مختصر نمي توان شرح داد و كتابي مفصل بنام «كتاب روحي» در سه جلد نوشته شده كه در نظر است چاپ و منتشر گردد.

خدایان و آفرینش جهان در ایران باستان


SuperStock_1746-695.jpg
 
خدایان:
اهورامزدا و انگره مینیو:
اهورامزدا، سرور دانا، خدای غایی و نهایی(اصلی)،  نیکی، خرد و دانش مطلق، آفریننده خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسان ها و حیوان ها و همه فعالیت های مادی و معنوی است. او مخالف تمام بدی ها و رنج ها است. همستار او، انگره مینیو(اهریمن) است، روح شر و بدی، که دائماً در تلاش است تا دنیای راستی  را خراب کند و به انسان ها و جانوران آسیب برساند. بنابراین زندگی در این دنیا، انعکاس نبردی کیهانی بین اهورامزدا و انگره مینیو است. آموزه های زرتشتی می گوید که اهورامزدا مظهر نیکی است و همه انسان ها باید بین خوبی و بدی گزینش کنند. انگره مینیو، دیو شر، در تاریکی شمال، سکونتگاه همه دیوان، می زید و تواناست ظاهرش را به شکل مارمولک، مار یا یک جوان تغییر دهد.  با این تغییر قیافه با همه خوبی ها می جنگد و می کوشد همه را، حتی خود زرتشت را بفریبد و آنها را به جهان تاریکی فریب و دروغ  بکشاند. در نبرد همیشگی اش بر علیه خوبی که شامل آفرینش های اهورامزدا است، شماری از دیوان یاریش می کنند. مهم ترین آنها«ائشمه»، دیو خشم و غضب و اژی دهاک، هیولای سه سر و سه پوزه و شش چشم  با تنی پر از سوسمار و عقرب، هستند. بر طبق متن های زرتشتی، انگره مینیو در پایان جهان شکست خواهد خورد.
 
اردویسورا آناهیتا:
اردویسورا آناهیتا، خدای تمام آبهای روی زمین و سرچشمه اقیانوس کیهانی است. او ارابه ای      4 اسبه از  باد، باران، ابر و بوران را(برف توأم با باران) می راند. او به عنوان منبع باروری( زندگی) مورد احترام است، نطفه همه نران و زهدان همه مادگان را پاک می کند و شیر را در سینه مادران تطهیر می گرداند. به خاطر پیوندش با زندگی، جنگجویان هنگام نبرد، از او درخواست بقا و پیروزی می کنند. آبان یشت به او(آناهیتا) و شرح نزول او به زمین اختصاص دارد. بدین نحو:«سپس اردویسورا آناهیتا جلو آمد، زرتشت! از ستاره ها به زمینی که توسط مزدا ساخته شده پایین آمد»( یشت 5، 88).
زمانی که زرتشت پرسید که او(آناهیتا) چگونه پرستیده می شود، الهه پاسخ داد:« ای پاک، سپنتمان مقدس ! از زمان بالا آمدن خورشید تا زمان پایین رفتن آن، تو به عنوان پرستش قربانی کرده و آن را به من تقدیم می کنی. از شراب مقدس من تو بنوش...»(یشت91،5).
درتوصیفی روشن تر، اردویسورا آناهیتا با یک دوشیزه زیبا با بدن قوی، بلند و پاک و ... مقایسه شده است: «نجیب زاده یک نژاد باشکوه، یک ردای کاملاً آراسته با طلا پوشیده؛ در دستش برسم نگه داشته است(برسم= دسته شاخه های متبرک شده)، بر طبق قانون ها، گوشواره های مربعی از جنس طلا و یک گردنبند زرین پوشیده، روی سر اردویسورا آناهیتا یک تاج طلایی وجود دارد، با صد ستاره و 8 اشعه، یک تاج خوش ساخت با سربندهایی که نوارهایی از آن آویخته است»(یشت5، 126-8).
آناهیتا توسط جنگاوران و ضد قهرمان ها پرستیده می شود، آنگونه که در اوستا آمده است- آنها از او تقاضا کرده و قربانی هایی پیشکش می کنند. به نظر می رسد بهترین حالتی که می توان این ایزدبانو را شناخت، شکست دادن ستیز خیر و شر و رویارویی پادشاهان ایرانی و حاکمان تورانی- منطقه ای در شمال شرقی ایران- است.
 
ورثرغنه:
ورثرغنه خدای جنگ است، ستیزه جو، نیروی فاتح بر ضد شر. بهرام یشت،  سرودی در وقف اوست که در آن  به سیمایی ده گانه، یعنی، باد قوی؛ گاو نر با گوش های زرد و شاخ های زرین؛ اسب سفید با یراق طلایی؛ شتر بارکش؛ گراز نر؛ جوانی به سن آرمانی پانزده سالگی؛ پرنده ای سریع(شاید کلاغ)؛ قوچ وحشی؛ بز کوهی وحشی؛  مردی که شمشیری با تیغه های طلایی نگه داشته، تجسم می شود. زمانی که زرتشت از اهورامزدا می پرسد چه کاری انجام دهد تا نفرین او بر دشمنان تأثیر بگذارد، سرور دانا به او می آموزد که پر ورثرغنه را هنگام تجسم  به شکل پرنده  بگیرد:
«با پر پرنده تو بدنت را پاک می کنی، با آن دشمنانت را شکست می دهی، اگر  مردی استخوان آن پرندۀ قوی را نگه دارد، هیچ کس نمی تواند او را شکست داده یا خوشبختی را از او بگیرد، پر پرنده به او کمک می رساند»(یشت14، 35-6).
اینجا  شباهتی جالب با داستان سیمرغ در شاهنامه وجود دارد که پرهایش اثر شفا بخشی دارند. همچنین گزارش شده که ورثرغنه حمل کننده: «ارابه های خدایان...ارابه های پادشاهان» (یشت14، 39) است.
در توصیف ایزد میترا، ورثرغنه به عنوان کسی یاد می شود که: «توسط اهورا به شکل گرازی، گراز تیز دندانی، با پوزه تیز که مخالفت دشمنان را می راند، با یک ضربه می کشد، دنبال می کند، خشمگین است با یک صورت عبوس؛ قوی با پاهای آهنی، پنجه های پیشین آهنی، سلاح های آهنی، دم و فک آهنی»(یشت10، 70).
 
میترا:
میترا شناخته شده ترین ایزد در میان ایزدان ایرانی است، بخشی از این شهرت مدیون میترائیسم در امپراطوری روم است.   mitraدر زبان اوستایی، به معنی «پیمان، قرارداد و عهد» است. در یشت دهم -مهر یشت- به نظر می رسد میترا ناظر بر همه مردم، کردارها، توافق ها و قراردادهایشان است. او  راهبر به نظم درست(اشه) است. همچنین، او مسئول حفاظت کردن در برابر حمله است. به عنوان ایزدی  که نظم کیهانی را کنترل می کند- یعنی شب و روز و تغییر فصول- به آتش و خورشید مرتبط است؛ از این رو، سرانجام به عنوان خدای خورشید در ایران و هند شناخته شد. او این گونه توصیف شده:« او اولین خدای آسمانی است که قبل از خورشید جاودان تیز اسب به فراز هرا(کوه البرز) می رسد. در ردیف اول آرایش طلایی، قله های زیبا را می گیرد و از آنجا به منازل آریاها (مردم ایران) با چشم نیکوکار(بخشنده) نگاه می کند»(یشت10، 13).
از میان ویژگی های بسیارش، یکی حس عدالت خواهی اوست:  میترا حامی وفاداری است وجفاکاری را مجازات می کند. در این ارتباط  او با جنگجویان در پیوند قرار می گیرد و به سان سواری بر ارابه ای که با اسبهای سفید کشیده می شود، توصیف می شود. او  نیزه ای نقره ای حمل می کند و زرۀ طلایی می پوشد و بیشتر با پیکان های دسته طلایی، تبرها،کوپال ها و خنجرها مسلح است. میترا «صاحب چراگاه های وسیع است، کسی که از راستی سخن می گوید با هزاران گوش، با ده هزار چشم، قوی، بیخواب و همیشه بیدار»(یشت10، 7).
کوپال یا گرز میترا اسلحه ای تواناست  هم بر ضد انسان های دروغ منش  و هم بر ضد روح شر، انگره مینیو: «یک گرز با صد گره و صد لبه، به جلو حمله می کند و شخص را به زمین می زند، یک گرز ساخته شده با برنج قرمز...؛ قوی ترین سلاح، پیروزترین سلاح؛ بر ضد انگرا مینیو، که سراسر مرگ است، از ترس فرار می کند»( یشت 10، 96-7).
 تا امروز، موبدان جدید زرتشتی، گرز میترا را دریافت می کنند تا به آنها در نبرد با شر کمک کند. جشن میترا، میترا کانا (مهرگان امروزی)، جشن اعتدال شب و روز پاییزی بود. ماه مهر کنونی( اکتبر) به نام میترا نامگذاری شده است. یکی از مهمترین وظایف میترا،  حفظ طالع شاهی یا فره ایزدی ( فره یا خورنه) است. تنها حاکمان مشروع ایرانی امتیاز دارا بودن فره ایزدی را داشتند، اما اگر پادشاهی از راه راست منحرف می شد، فرَ پادشاهی از او گرفته می شد(نمونه آن را در مورد شاه جمشید = یمه داریم). اپام نپات، ایزد آب ها، میترا را در حفظ خورنه یاری می کرد.  
شاید برای غربی ها این ایزد ایرانی در ارتباط با آیین میترا در روم، به خوبی شناخته شده باشد. در خاستگاه ایرانی میترائیسم تردیدی نیست، اما ممکن است ارتباط آن  با دین زرتشتی روشن نباشد. به نظر نمی رسد که دیگر نزد آنان صحنه های کشتن گاو نر توسط میترا به عنوان جنگ نیکی بر شر در نظر گرفته نمی شد . هیچ کدام از این صحنه ها به صورت کشته شدن اولین گاو نر و آفرینش جهان به واسطه نطفه تطهیر شده حیوان مرده تفسیر نشده است. در عوض، نقش برجسته های آشنای میترائیسم در سراسر جهان غرب با یک زمینه نجومی تفسیر شده اند.
 
وایو ((Vayu:
وایو، ایزد باد، به عنوان ایزد جنگاوران، با نیزه تیز و افزارهای زرین مجسم شده که روح شر و بدی را تعقیب می کند و آفریده های خوب اهورامزدا را محافظت می نماید. او بین قلمرو اهورامزدا و انگره مینیو، بین تاریکی و روشنایی، فرمانروایی می کند.
 
تیشتر( Tištar):
تیشتر ایزد باران  تجسمی از ستارۀ سهیل  یا شعرای یمانی است. مخالفانش، جادوگربدسالی (محصول بد) و بدتر از آن، اپوش (دیو خشکسالی) است. بهتر بگوییم او ایزدی است که از سرچشمه همل آب ها، دریای وروکشه، برمی خیزد و آبها را بین کشورها  بخش می کند. در نبردش با اپوش: «تیشتر با شکوه و درخشان به شکل اسب سفید و زیبا، با گوشهای طلایی و یراق زرین به درون دریای وروکشه رفت. اما در حرکتش به سمت پایین با دیو اپوش برخورد کرد به شکل اسب سیاه با گوشها، بدن و دم سیاه، مشخص شده با نشان وحشت و بلا. آنها با هم برخورد کردند، سم مقابل سم،ای زرتشت سپنتمان ! تیشتر درخشان و با شکوه و دیو اپوش» (یشت8، 20-2.)
زمانیکه دیو خشکسالی در حال پیروز شدن بود، تیشتر از دریای وروکشه گریخت و شکایت کرد (به اهورا مزدا) چون آدم ها به روش مناسب او را نپرستیده اند(برای او قربانی نکرده اند): «او باید بگیرد... نیروی دهها اسب، دهها شتر، دهها گاو نر، دهها کوه، دهها رودخانه» (یشت8،24).
سرانجام زرتشت خودش به تیشتر قربانی ای پیشکش کرد. آن ایزد دوباره به صورت اسب سفید به درون دریا رفت تا با دشمنش برخورد کند. یک بار دیگر آنها سم مقابل سم جنگیدند اما این بار: «تیشتر درخشان و باعظمت نیرومندتر از دیو اپوش شد و پیروز گردید»(یشت8،28).
ایزد باران موفق شد باران را روی زمین ها جاری کند، بر فراز تمام دنیا. بخار از دریا بالا رفت، به شکل ابر درآمد و به وسیله باد به پیش رفت. ماه چهارم در تقویم ایرانیان به یاد خدای تیشتر، تیر نامیده شده است و جشن تیرگان به عنوان جشن باران  برگزار می شد.
 
آتر(Atar):
آتر یا آتش در دین زرتشتی به عنوان پسر اهورامزدا، سرور دانا، در نظر گرفته می شود. انتظار می رفته است انسان ها به عنوان قربانی به آتش گوشت پیشکش کنند، درحالیکه  دسته ای از شاخه های کوچک مقدس(برسم) در دست نگه می داشتند. انتظار می رفت که همه خانه ها اجاقی برای قربانی کردن داشته باشند، در برابر آن نیایشگران می توانستند بگویند:« ای آتش، پسر اهورامزدا! هنر شایسته تو قربانی و نیایش است: شاید تو به آن قربانی و نیایش در خانه های مردم برسی. تو قربانی و نیایش را در خانه های مردمان دریافت کن»(آتش نیایش 7).
آتر در پیوند تنگاتنگی با میترا است: برای نمونه آنها با هم در رهانیدن فره ایزدی از دیو اژی دهاک پیروز شدند.آتر به عنوان سواری بر پشت ارابۀ میترا توضیح داده شده است. بخش ستیز آتر با اژی- دهاک بر سر فره ایزدی در زامیاد یشت، یکی از چند اسطوره درباره آتر است: «اما آتر، پسر اهورامزدا پشت سر او می رفت در حالیکه با این کلمات سخن می گفت: آن را به من بازگردان، اژی دهاک سه پوزه. اگر تو آن فره دست نیافتنی را به تصرف درآوری، بر پشت تو زبانه می کشم و در دهان تو شعله می افکنم که دیگر هرگز نتوانی بر روی زمین آفریده اهورا گام برداری»(یشت19،49-51).
امروزه، هنوز آتش نقش عمده ای  در دین زرتشتی ایفا می کند و در آتشکده ها بزرگ داشته می شود. آتش، نماد زرتشتی گری است. در زمان ساسانیان سه آتش جاویدان،آذر فرنبغ (طبقه روحانیان)، آذر گشنسپ (طبقه جنگجویان)، آذر برزین مهر (طبقه کارگران) وجود داشت، که هرکدام  یکی از سه طبقه جامعه را نمایش می دادند. آذر گشنسپ در تخت سلیمان در شمال غربی ایران ساخته شده بود. امروزه آتش بهرام، مقدس ترین همه آتش ها است، برای جنگ با نیروهای تاریکی و شر لازم است و به عنوان نماد صداقت و درستی مورد توجه است.
 
هومه( Haoma):
هومه(در ودا سومه) خدایی است که سلامتی و قدرت می دهد و  فرزندان و محصولات پر برکت را تأمین می کند.
هومه نام گیاهی با نیروی شفابخشی است معتقدند از نوع افدرا( Ephedra). عصاره این گیاه قدرت فوق العاده می دهد و مستی آور است. تصور بر این است که این ایزد برای پیروز شدن در برابر همه دشمنان قدرت می دهد. در واقع زمانیکه کاوی هوسرو (= کیخسرو)، فرانراسیان (افراسیاب) پادشاه تورانیان را شکست داد از هومه قدرت جسمی گرفت.
 
آفرینش جهان:
ایرانیان باستان معتقد بودند، آسمان اولین بخش جهان بود که آفریده شد. در آغاز این گونه توصیف شده بود که آسمان به عنوان یک پوسته خالی کروی شکل ساخته از بلورهای صخره از بالا و زیر زمین می گذرد. بعدها تصور بر این بود که  از فلز ساخته شده است. پس از آسمان، آب آفریده شد و در زمین جاری گردید. پس از آن، گیاهان و جانوران آفریده شدند. انسان، ششمین آفریده بود و آتش احتمالاً هفتمین و آخرین آفریده. تصور بر این بود که کوه ها در آغاز ازسطح زمین که در اصل صفحه گرد هموار از غرب تا شرق جهان را احاطه کرده بود، روئیدند. به طور حتم نام مکان ها با آفرینش جهان پیوند یافته بودند. برای نمونه در اوستا(یشت1،19) توضیح داده شده البرز(کوه هرا یا هربرز) نخستین کوه جهان بود که رشدش 800 سال ادامه یافت؛ ریشه هایش به عمق زمین     می رسد و قله اش به آسمان می پیوندد. البرز مهمترین کوه است. ایرانیان مانند هندی ها بر این باور بودند که جهان به 7 سرزمین یا کّرشور ( کشور در فارسی جدید که هم معنی country است) تقسیم شده بود. این سرزمین ها زمانی آفریده شد که اولین باران به زمین فرو ریخت. سرزمین مرکزی، خونیرث، که انسان ها در آن ساکن شدند به وسعت 6 کشور دیگر بود. در بندهشن به صورت زیر توصیف شده: «در دین گوید که روی زمین طبیعی 33 نوع خشکی وجود داشت. روزی که تیشتر(خدای باران) باران تولید کرد، از آنجا دریاها به وجود آمد. همه جا تا نیمه از آب پوشیده شد و به 7 ناحیه تقسیم شد؛ یک ناحیه در وسط و 6 ناحیه دیگر اطراف آن هستند، بنابراین مجموع 6 ناحیه برابر خونیرث است. نام کشور برای آنها به کار می رود و کنار هم قرار دارند. این هفت ناحیه مفید در خونیرث آفریده شدند. کیانیان و قهرمانان در خونیرث آفریده شدند، و مذهب خوب مزدیسنان نیز در خونیرث آفریده شد و بعد از آن به نواحی دیگر برده شد.(1x ،1-6)
قله هرا(البرز) در خونیرث(خوانیرات) است که معتقد بودند از ریشه های کوه های البرز رشد کرده؛ فکر می کردند ستاره ها، ماه و خورشید اطراف این قله می چرخند. البرز در بندهشن این گونه توضیح داده شده: «در مورد کوه های طبیعی در دین گفته شده، ابتدا کوه ها تا 18 سال رشد کردندد و البرز همیشه رشد می کند، رشدش در 800 سالگی کامل می شود. 200 سال رشد می کند تا به جایگاه ستارگان برسد، 200 سال تا جایگاه ماه، 200 سال تا جایگاه خورشید و 200 سال تا روشنایی بی- پایان. کوه های دیگر رشدی متفاوت با البرز دارند و تا 2244 سال رشد می کنند»(11x ،1-2).
در حالیکه البرز یا کوه هرا منبع روشنایی و آب بود، در اوستا دریای وروکشه به عنوان محل گردآوری آب توصیف شده است. این دریای مهم یک سوم زمین را اشغال کرده، به سمت جنوب تا دامنه های البرز ادامه دارد(وندیداد16،21) و توسط  رودخانه ای بزرگ به نام هرهویتی تغذیه می شود. دو رودخانه بزرگ از این دریا به سمت شرق و غرب جریان پیدا کرده اند، و از این رو مرزهای جهان مسکون را شکل دادند. این رودخانه ها در جریان عبورشان از اطراف زمین تمیز    می شدند و زمانیکه به وروکشه برمی گشتند آب تمیزشان در قله هرا ذخیره می شد.
در میان وروکشه، مادر همه درخت ها، منبع همه گیاهان رشد کرده بود که در اوستا(یشت17،12‌) به عنوان درخت سئنا، درخت تمام گیاهان دارویی یا بذر تمام گیاهان خوانده شده است. بر این درخت نخستین، آشیانه سئنا( سن مورو در پهلوی، سیمرغ در فارسی) پرندۀ افسانه ای بود. این درخت همچنین بذر تمام گیاهان را تولید می کرد. گیاه مهم دیگری به نام«گئوکرنَ»ی پر قدرت در نزدیک آن رشد کرد که خوردن آن برای زندگان خاصیت شفابخشی و برای مردگان رستاخیز ابدی داشت.
نخستین جانور جهان، گاو نر یکتاآفریده به رنگ سفید و درخشان تر از ماه بود. بر طبق سنت زرتشتی، آن(گاو) توسط انگره مینیو، روح شر و بدی کشته می شود و نطفه اش به سمت ماه می رود. این نطفه کاملاً پاک می شود و انواع حیوانات را به وجود می آورد. همچنین قسمتی از این نطفه روی زمین می ریزد و به صورت یک گیاه جوانه می زند. خانه گاو یکتاآفریده کنار رودخانه «وه دایتی» (وه رود) است که از شرق دریای وروکشه جاری می شود. آن سوی دیگر رودخانه گیومرتن (در پهلوی گیومرد، در شاهنامه کیومرث) زندگی می کرد. در یشت(87،13) او به عنوان نخستین انسان، به پهنا و بلندایی یکسان، درخشان چون خورشید توصیف شده است. کیومرث توسط انگره مینیو کشته شد، اما خورشید نطفۀ او را پاک کرد و بعد از 40 سال از نطفه او یک گیاه ریواس رویید. این گیاه به تدریج رشد کرد و به صورت مشی و مشیانه، نخستین مرد و زن فانی درآمد. انگره مینیو آنها را فریب داد، و آنان از آفریدگارشان رویگردان شده و مرتکب نخستین گناه شدند. به جای آرامش و هماهنگی، جهانشان با فساد و شر و بدی پر شد. بعد از 50 سال آنها صاحب فرزند شدند، اما آنان نخستین فرزندان دوقلوی خود را خوردند. بعد از یک دوره طولانی که بدون فرزند بودند، سرانجام دوقلوی دیگری به دنیا آمدند و از این ها نه تنها نژاد بشر بلکه به ویژه ایرانیان به وجود آمدند.
«در مورد انسان در دین گفته شده که از گیومرد، هنگام مرگ نطفه ای می ماند: آن نطفه با اشعۀ خورشید کاملاً پاک شد. در طول 40 سال به شکل یک ساقه گیاه ریواس درآمد و در سال پنجاهم با 50 برگ، مشی و مشیانه از زمین رشد کردند به گونه ای که بازوهای آنها به پشت شانه های دیگری متکی بود و پیوسته و به هم متصل و شبیه هم بودند. هر دوی آنها از شکل گیاه به شکل انسان تغییر یافتند و نفس روحانی(مقدس) که همان روح است به درون آنها نفوذ کرد. اهورامزدا می گوید: شما انسان هستید، شما نیای این جهان هستید، شمارا با پارسایی کامل آفریدم. با علاقه به قانون خدمت کنید، سخنان نیک بگویید و کردار پسندیده داشته باشید، دیوها را پرستش نکنید. و بعد از ضدیت به ذهنشان هجوم آورد و فکرشان آلوده شد، تا اینکه اعلام کردند که روح بدی(اهریمن) آفریدگار است، او آب و زمین و گیاهان و حیوانات را آفریده است»(بندهشنxv ،1-9)

الف ها

الف ها فرزندان الوواتار و جاودانه هستند هر چه قدر که زمان می گذشت انها مسن و یا به بیماری مبتلا نمی شدند. اما حتی اگر انها مجبور بودند تا انتهای دنیا زندگی کنند آنها مجبور نبودند در سرزمین میانه بمانند آنها می توانستند خطی راست را تا به انتهای  غرب طی کنند و سفر کنند راهی که برای فانیان  مسدود بود  (در عصر سوم الف ها بطرف غرب هجرت کردند زیرا در بین آنها افسردگی بیشتر و بیشتر شده بود)

 

الف ها چشم های بسیار قوی دارند به طوری که  هیچ  قومی مانند ان را ندارد و همچنین انها در عواطف و احساسات  بسیار برترند. آنها همه زیبا و دانا هستند. انها به همه چیز نام دادند حتی هر درخت نام مخصوص خود را دارد و افسانه ها می گویند که در ابتدا الف ها به درختان یاد داده اند که صحبت کنند. موسیقی هنر و علم مفهومی بالاتر از قدرت و  ثروت دارد اما هنوز گاهی آنها متبکر و مغرور هستند.

 

آنها تشنگی خود را برای عمل از دست دادند چیزی که در ابتدای جهان داشتند. و آنها از این که آیا سائورون شکست ناخوردنیست وحشت داشتند. بزرگترین ضعف آنها سوگواری برای گذشته است. آنها تغییر را دوست ندارند. این که الف ها جاودان اند به این معنا نیست که انها را نمی توان کشت. وقتی که آنها کشته نمي شوند. تنها بدن خود را از دست می دهند و می توانند توسط جسمی تازه به زمین برگردند. روح آنها به هال های ماندوس در والینور باز می گردد.

منبع

قدیس

قدیس و یا سَنت (به انگلیسی: Saint)، لقبی بسیار مقدس و مذهبی در کلیسای کاتولیک است که بر مبنای آن لقب «مقدس» به نام فرد تقدیس شده، پیشوند می‌گردد. برای رسيدن به مقام "قديسی" شواهدی مبنی بر حداقل دو مورد «معجزه» مورد نياز است.


در عالم مسیحیت معمولا در نقاشی‌های کشیده شده از قدیسین، هاله‌ای از نور قرار دارد.

شرایط قدیسیت

در شرايط عادی بايد ميان مرگ کسی که برای تقديس پيشنهاد می‌شود و آغاز اين روند، پنج سال فاصله باشد تا از تاثيرگذاری عواطف و احساسات جلوگيری شود.

همچنین ميزان اعتقاد و پايبندی شخص به دين سنجيده می‌گردد تا اطمينان حاصل شود که او هيچ ديدگاه بدعت گذارانه و ارتدادی به مسیحیت و مذهب کاتولیک ابراز نکرده است.


یاجوج و ماجوج

قرآن و عهد عتیق

در قرآن در دو سوره از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمده است، اول در سوره کهف آیات ۹۳ تا ۹۸، و دیگربار در سوره انبیاء آیهٔ ۹۶. آیـات قـرآن بـه خـوبـی گـواهی می‌دهند که این دو نام متعلق به دو قبیله وحشی خونخوار بوده است، که مزاحمت شدیدی برای ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته اند.

در تورات در كتاب حزقيل فـصـل سـی و هـشـتـم و فـصـل سـی و نـهـم، و در کـتـاب رؤيـاى يـوحـنـا فـصـل بیستم، از آنها به عنوان گوگ و ماگوگ یاد شده است، که معرب آن یاجوج و ماجوج می‌باشد. بـه گـفـتـه مفسر قرآن علامه طباطبایى در الميزان، از مجموع گفته‌های تورات استفاده مـی شـود کـه ماجوج یا یاجوج و ماجوج، گروه یا گروه‌های بزرگی بودند که در دوردست ترین نقطه شمال آسیا زندگی داشتند مردمی جنگجو و غارتگر بودند. بـعـضـی مـعـتـقـدنـد ایـن دو کـلمـه عـبـری اسـت، ولی در اصل از زبان یونانی به عبری منتقل شده است و در زبان یونانی گاگ و ماگاگ تلفظ مـی شـده، کـه در سـایـر لغـات اروپـایی نـیـز بـه هـمـیـن صـورت انتقال یافته است.

در اصحاح دهم از سفر تکوین تورات: «اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که پس از طوفان برای هر یک فرزندانی شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و ماجوج و مادای و باوان و نوبال و ماشک و نبراس».

در کتاب حزقیال اصحاح سی و هشتم آمده: «خطاب سخن رب به من شد که می‌گفت: ای فرزند آدم روی خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش ماشک و نوبال، کن، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سید و رب این چنین گفته: ای جوج رئیس روش ماشک و نوبال، علیه تو برخاستم، تو را برمی گردانم و دهنه‌هایی در دو فک تو می‌کنم، و تو و همه لشکرت را چه پیاده و چه سواره بیرون می‌سازم، در حالی که همه آنان فاخرترین لباس بر تن داشته باشند، و جماعتی سترگ و با سپر باشند همه شان شمشیرها به دست داشته باشند، فارس و کوش و فوط با ایشان باشد که همه با سپر و کلاه خود باشند، و جومر و همه لشکرش و خانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشکرش شعبه‌های کثیری با تو باشند». می‌گوید: «به همین جهت ای پسر آدم باید ادعای پیغمبری کنی و به جوج بگویی سید رب امروز در نزدیکی سکنای شعب اسرائیل در حالی که در امن هستند چنین گفته: آیا نمی‌دانی و از محلت از بالای شمال می‌آیی».

در اصحاح سی و نهم داستان پیشین را دنبال نموده می‌گوید: «و تو ای پسر آدم برای جوج ادعای پیغمبری کن و بگو سید رب اینچنین گفته: اینک من علیه همراه‌ای جوج ای رئیس روش ماشک و نوبال و اردک و اقودک، و تو را از بالاهای شمال بالا می‌برم، و به کوه‌های اسرائیل می‌آورم، و کمانت را از دست چپت و تیرهایت را از دست راستت می‌زنم، که بر کوه‌های اسرائیل بیفتی، و همه لشکریان و شعوبی که با تو هستند بیفتند، آیا می‌خواهی خوراک مرغان کاشر از هر نوع و وحشیهای بیابان شوی؟ بر روی زمین بیفتی؟ چون من به سخن سید رب سخن گفتم، و آتشی بر ماجوج و بر ساکنین در جزائر ایمن می‌فرستم، آنگاه است که می‌دانند منم رب...».

در خواب یوحنا در اصحاح بیستم می‌گوید: «فرشته‌ای دیدم که از آسمان نازل می‌شد و با او است کلید دوزخ و سلسله و زنجیر بزرگی بر دست دارد، پس می‌گیرد اژدهای زنده قدیمی را که همان ابلیس و اهریمن باشد، و او را هزار سال زنجیر می‌کند، و به جهنمش می‌اندازد و درب دوزخ را به رویش بسته قفل می‌کند، تا دیگر امتهای بعدی را گمراه نکند، و پس از همه شدن هزار سال البته باید آزاد شود، و مدت اندکی رها گردد». آنگاه می‌گوید: «پس وقتی هزار سال تمام شد اهریمن از زندانش آزاد گشته بیرون می‌شود، تا امتها را که در چهار گوشه زمینند جوج و ماجوج همه را برای جنگ جمع کند در حالی که عددشان مانند ریگ دریا باشد، پس بر پهنای گیتی سوار شوند و لشکرگاه قدیسین را احاطه کنند و نیز مدینه محبوبه را محاصره نمایند، آنگاه آتشی از ناحیه خدا از آسمان نازل شود و همه شان را بخورد، و ابلیس هم که گمراهشان می‌کرد در دریاچه آتش و کبریت بیفتد، و با وحشی و پیغمبر دروغگو بباشد، و به زودی شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدین». از این قسمت که نقل شده بهره گیری می‌شود که «ماجوج» و یا «جوج و ماجوج» امتی و یا امتهائی سترگ بوده‌اند، و در قسمت‌های بالای شمال آسیا از آبادیهای آن روز زمین می‌زیسته‌اند، و مردمانی جنگجو و سرشناس به جنگ و تاراج بوده‌اند.

تیتان

تیتان یا تایتان (به یونانی:‎ Τιτάν ‏) نام یکی از نژادهای ایزدان در اساطیر یونانی است. تیتان‌ها ایزدان نیرومندی بودند که در عصر طلایی فرمانروایی می‌کردند.

تایتان‌ها فرزندان اورانوس و گایا هستند. البته اورانوس و گایا فرزندان دیگری هم به نام‌های سیکلوپ‌ها و هکاتونکایرها داشتند. ۱۲ تایتان اصلی و بعضی فرزندان آن‌ها تایتان نامیده می‌شوند.

تایتان‌های اصلی

کرونوس

رئا

اکئانوس

تتیس

هیپريون

منه‌موسین

تميس

یاپتوس

کئوس

کریوس

فوبه

تئا

(در برخی منابع تایتان سیزدهمی به نام دیونه نیز آورده شده‌است)

تایتان‌های نسل دوم

متیس فرزند اوکئانوس

فرزندان هیپريون شامل

هلیوس

سلنه

ائوس

فرزندان یاپتوس شامل

پرومتئوس

اپی متئوس

اطلس

جنگ بزرگ تایتان‌ها

تایتان‌ها به سبب جنگ با ایزدان المپ‌نشینان مشهور هستند، بسیاری از این ایزدان در درون شکم پدر خود کرونوس اسیر شده بودند. بعد از اینکه زئوس آن‌ها را آزاد کرد نبرد میان تایتان‌ها آغاز شد. بعد از گذشت ده سال از این جنگ زئوس از گایا درخواست کمک کرد. گایا به زئوس کمک‌های زیادی کرد و دلیل آن زندانی شدن فرزندان او سیکلوپ‌ها و هکاتونکیرها توسط کرونوس بود. در این جنگ بیشتر تایتان‌ها در برابر المپی‌ها (بعد از به قدرت رسیدن المپی شدند) قرار گرفتند. البته بسیاری از تایتان‌ها در طرف المپی‌ها قرار گرفتند مثل رئا، تميس و متیس و فرزندان هیپريون و پرومتئوس و اپی متئوس.

المپی‌ها در این جنگ پیروز گشتند و تایتان‌ها را تنبیه کردند و آن‌ها به تارتاروس تبعید شدند.

فروهر

نگاره فروهر در فرهنگ ایرانی نشانه دو نماد میهنی و دینی است.

این واژه در زبان اوستایی فْـرَوَشی (fravashi)، در زبان پارسی هخامنشی فْـرَوَتی (fravati)، و در زبان پهلوی فْـرَوَهْـر (fravahr) خوانده می‌شود.

بایسته‌است که بدانیم فروهر جایگزینی برای اهورامزدا نیست.


فروهر، نشان شاهنشاهی هخامنشی و آیین زرتشت

نماد میهنی


نشان فروهر Farvahar تخت جمشید.

از دوران پادشاهی مادها و سپس شاهنشاهی هخامنشیان، نگاره فروهر نشانه نماد میهنی بوده و آدمی را در پیکره و سیمای شاهین تیزچنگ و بلندپروازی نشان می‌دهد که آن‌را نماد توانایی، سر بلندی و فر و شکوه می‌دانستند و پرچم‌های خود را به نما و سیمای شاهین می‌آراستند.

نماد دین زرتشتی

ایرانیان پیرو اشو زرتشت برای این نیروی مینوی که بن مایه آن جنبش و پیشرفت بسوی رسایی، فرامایگی و والایی است، هیچ پیکره‌ای را بهتر و شایسته تر از شاهین نیافتند و آنچه که در گذشته نشانه فر و شکوه و سر بلندی بود و انگیزه ملی و میهنی داشت با اندک دگرگونی در سر و پای شاهین به سیمای کنونی در آوردند، تا هم بن‌مایه مینوی را نشان دهد و هم نمودار سر بلندی و سر فرازی ایرانیان باشد.

در نگاره فروهر دو نیروی همیستار (مخالف) «سپنتامینو» (نشانه خوبی) و«انگره مینو» (نشانه بدی) نمایان است و آدمی رو به سپنتا مینو دارد و بسوی او می‌رود به انگره مینو پشت کرده‌است و لازم به ذکر است فروهر الگو و سنبل ایرانیان و زرتشتیان است

ویژگی‌ها

۱- چهره فروهر همانند آدمی است، از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد.

۲- دو بال در پهلوها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد پندارنیک، گفتارنیک، کردارنیک که هم‌زمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.

۳- در پایین تنه فروهر سه بخش، پرهایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست و یا پست هستند. از اینرو آنرا، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند.

۴- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شده‌ای دیده می‌شوند، در کنار بخش پایینی تنه هستند که نماد سپنتا مینو و انگره مینو هستند، که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند؛ این نشانه آن است که آدمی باید به سوی سپنتا مینو (خوبی) پیش رود و به انگره مینو (بدی) پشت نماید.

۵- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.

۶- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی است.

۷- در دست دیگر گردی (حلقه‌ای) دارد که نشانه وفاداری به عهد و پیمان، و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی و جوانزنی است.



هوم

هوم نام نوعی شراب است كه بنا به برخی روايات، زرتشت با نوشيدن آن، در حالت خلسه به الهاماتی دست يافت.

هوم نامِ نوشابه‌ای مقدس بود که دینداران زرتشتی در زمانهایی ویژه می‌نوشیدند. همچنین هوم در زمان ساسانیان نامِ معمولی اشخاص بوده‌است. در هوم یشت از پارسایی بنامِ هوم نام برده شده که به ظنِ ابراهیم پورداوود می‌توان وی را از پیامبرانِ پیش از عهدِ زرتشت شمرد

بررسی ریشه واژه هوم

هوم را در زبان اوستایی هَئومه haoma می‌گفتند. این نام در زبانِ سانسکریت سومَ suma بوده‌است.

چیستی هوم

موبدانِ عهدِ ساسانی بر این باور بودند که این گیاه انسان‌های پاک را می‌تواند به جهان دیگری رهنمون شود، چنانکه کرتیر موبد بلندپایه زرتشتی با نوشیدن این نوشابه به دیدار جهان پس از مرگ رفت. از اینرو امروزه می‌انگارند که شاید این نوشابه را از گیاه شاهدانه به دست می‌آورده‌اند. تا کنون بطورِ یقین نمی‌توانیم هوم را با یکی از گیاههای معروف در علمِ گیاهشناسی مطابق کنیم.

هوم در دنیای مینوی ایزد است و در گیتی گیاه است و درمان بخش است. هوم آسمانی، پسر اهورا مزدا است. فشردن این گیاه (کوبیدن در هاون برای به دست آوردن شیره گیاه) نوعی قربانی غیر خونین است. قربانی شدن او موجب شکست شر است. او ایزدی است که در مراسم قربانی، قربانی می‌شود تا مردم به زندگی برسند

مراسم هوم

مراسمِ هوم از مهم‌ترین مراسمِ مزدیسنا است و با آدابِ شست و شوی خاصی با سرودِ اوستا در مقابلِ مجمرِِ آتش، پنج تا هفت ساقه از هوم با قدری آب زور و شاخه‌ای اورورام در هاون فشرده شده و قطراتِ حاصل از این مراسم را که از گیاهانِ فشرده شده بدست آمده پراهوم می‌گویند. در اوستا، یشتِ کوتاهی برای هوم سروده شده‌است. هوم و شیره یا افشره آن، خاصیت‌هایی دارد که موجب رویکرد مردمان به آن شده است. افدرین یا آندرنالین گیاهی موجود در آن خاصیت تسکین‌بخشی به هنگام درد دارد و نوعی مسکن طبیعی و نیرومند است. برخی پژوهشگران نیز گمان داده‌اند که منظور از دارویی که در داستان زایش رستم به یاری سیمرغ برای بیهوشی و شکافتن پهلوی رودابه بکار رفته، هوم بوده است. نوشیدن افشره هوم که طبیعتی سرد دارد، موجب نوعی سرخوشی و شادی و احساس توانایی بیشتر می‌شود. نوشیدن مقدار زیاد یا غلیظ از افشره هوم، موجب تنگی عروق، بالارفتن فشار خون و سرگیجه و خواب‌آلودگی شدید می‌شود.

برای تهیه افشره هوم، مقدار کمی از ساقه‌های تازه یا خشک آنرا با اندکی آب در هاون می‌ریزند و می‌کوبند. برای بهترین نتیجه، معمولاً کوبیدن را تا چند روز و با فاصله‌های چند ساعته تکرار می‌کنند. سپس عصاره به دست آمده را بار دیگر با میزانی از آب یا شیر رقیق می‌کنند تا نسبت نهایی نوشیدنی آماده شده، برابر با دو تا پنج در هزار باشد. یعنی دو تا پنج گرم ساقه هوم برای یک لیتر نوشیدنی.

بازي انلاين ايراني

سلام دوستان

من اینجا بازی جنگ خان ها رو معرفي مي كنم (اولين بازي تحت وب ايراني) .

خوب این بازی یه بازی استراتژیک آنلاین و البته رایگان هستش که در اون شما در دوران قرون وسطی امپراطوری خودتون و درست می کنین و شروع به تسخیر قلعه های دیگر بازیکنان می کنین . خوب تا اینجاش که مثله بقیه بازی ها بود  اما از این جا به بعدشه که قشنگ میشه ، این بازی یه سری ویژگی های منحصر به فرد خودشو داره و واسه همینه که بهترین بازی آنلاین استراتژیک 2009 شده مثلاً یکی از این ویژگی ها اینه که شما می تونید تا 10 تا آرایش برای ارتش خودتون ذخیره کنید که این یعنی شاهکاره مگه نه ؟

هتمن مي گين نه.مگه نه؟

اما مهمترین چیزی که می خوام بگم اینه که این بازی یک نژاد پارس هم داره که جذابیت بازیو برای ما بیشتر می کنه ما می تونیم نژاد خودمونو انتخاب کنیم و به همه دنیا نشون بدیم که ما نژاد برتر هستیم ، مگه نیستیم ؟(البته نژاد پرست هم نيستيم البته حقيت تلخه مگه نه)

اینجا هم براتون چند تا اسکرین شات از بازی میزارم

تصویر قلعه شما

سبک ارتش شما

ساختمان های بازی

 

خوب دیگه الان وقت بازیه ، منتظره نظراتون اینجا هستم

لينك بازي



فراطبیعی

فراطبیعی یا فراسرشتی یا ماوراء الطبیعی به مسائل یا پنداشته‌های جادویی، دینی یا نیروهای ناشناخته‌ای اطلاق می‌گردد که در شرایط عادی دریافتنی نباشند و تنها از روی آثار شان تشخیص‌پذیر باشند. واژه دیگری که گاه برای رساندن این معنی به کار می‌رود واژه فراهنجار است.

بر خلاف نیروهای طبیعی، وجود چنین نیروهای فراطبیعی (که در اذهان بسیاری باورپذیر قلمداد می‌شوند)، از طریق روش علمی بازنمودنی و اثبات‌پذیر نیست.

مابعدالطبیعه


متافیزیک یا مابعدالطبیعه (به انگلیسی: Metaphysics)، تفاوت آشکاری با «فراطبیعی» (ماوراءاطبیعه) دارد. اما در بسیاری موارد به اشتباه به جای یکدیگر به کار می‌روند.

متافیزیک که در واقع ریشه و موضوع اصلی فلسفه محسوب می‌شود، به بحث در مورد مطلق وجود یا وجود بدون هیچ قید و شرط می‌پردازد. محققان متافیزیک به بررسی علل اولیه می‌پردازند.

نباید مابعدالطبیعه را با ماوراءالطبیعه اشتباه گرفت چرا که مابعدالطبیعه علم به احوال موجودات «از جهت وجود داشتن آنها» است، صرفاٌ از آن جهت که هستند و وجود دارند. اما «ماوراءالطبیعه» مرتبه‌ای از عالم هستی است که ورای طبیعت و جهان مادی و محسوس در نظر گرفته می‌شود.

پاگنده

پاگُنده یا ساسکوآچ یکی از موجودات خیالی در باور گروهی از مردم در آمریکا و کانادا است.بنا بر این باورها پاگنده شکلی گوریل‌وار دارد و در جنگل‌های دورافتاده آمریکا و کانادا، منطقه دریاچه‌های بزرگ و کوه‌های راکی زندگی می‌کند.

قد پاگنده میان ۲٫۱ تا ۲٫۷ متر گفته شده، چشم‌های او ریز، ابروان درشت و سرش کوچک و نوک‌تیز گزارش شده. پاگنده را دارای بویی بسیار بد و زننده می‌دانند.


پاگُنده

پیچال‌پری

پیچال پَری نام یکی از موجودات تخیلی در هندوستان و پاکستان است.

در باور برخی از روستائیان دامنه‌های هیمالیا، پیچال‌پری زنی فراطبیعی و زیبا است که پاهای آن در جهت برعکس قرار دارد.

مردم بیشتر، پیچال پری‌ها را موجوداتی آسیب‌رسان می‌دانند.

بخش نخست واژه یعنی پیچال در هندی به معنی پیچیده و وارونه است بخش دوم واژه یعنی پری همان پری فارسی است.

زیلانت

زیلانت نام موجودی تخیلی در فرهنگ عوام تاتار و روس است.

در این باور، زیلانت ماری بالدار و موجودی بین اژدها و خزنده افسانه‌ای، ویورن (wyvern) است. زیلانت در افسانه‌های مربوط به بنیادگذاری شهر قازان، پایتخت تاتارستان، ذکر شده و از سال 1730 میلادی نشان و نماد شهر قازان است.

روس‌ها این موجود را زیلانت می‌نامند که از واژه تاتاری یلان (yılan) به معنی مار گرفته شده ولی خود تاتارها برای نامیدن آن از واژه فارسی اژدها استفاده می‌کنند.

بنا بر باور عامیانه تاتاری هر ماری که سنش از صد سال بگذرد اژدها می‌شود.


نشان فرمانداری کازان

ترول

ترول موجودی خیالی در افسانه‌های اروپای شمالی است. ترول‌ها به افسانه‌های متأخرتر هم راه یافته‌اند. مثلاً در فانتزی ارباب حلقه‌ها یا هنر نبرد یا مجموعهٔ هری پاتر. در بسیاری داستان‌ها ترول‌ها زیر پل‌ها خانه دارند و از مسافران باج می‌گیرند. در فرهنگ عامه اسكانديناوي، هيولاي غول پيكري كه گاه داراي قدرت جادويي است. ترول ها كه با انسان ها دشمني مي ورزند در قصر هايشان زندگي مي كنند و با تاريكي هوا نواحي اطراف را تحت سيطره خود در مي آورند. اگر در معرض افتاب قرار بگيرند مي تركند يا سنگ مي شوند. در داستان هاي جديدتر ترول معمولا به اندازه انسان يا موجودات كوچكتري مقل دورف ها و الف هايند. آنها در كوهستان ها زندگي مي كنند، گاه دوشيزگان را مي دزدند و مي توانند تغيير شكل دهند و آينده را ببينند.